این کتاب سفرنامه زیارت هشتمین امام معصوم حضرت امام رضا علیه السلام مشتمل بر اتفاقات و گذر تاریخ می باشد.

به کجا و با کی برویم؟

4 صبح همه‌مان بیداریم و آن‌ها همه در خواب؛ و او بدون خواب! لااله الا هو الحی القیوم. (آخر زمستان1379)

«چهار قل و حمد و آیه‌الکرسی و تسبیح و صلوات» توی دهانمان است و تربت هم‌از دست مادرم با دعای‌سفر امیرالمومنین، اضافه می‌شود: اللهم انی اعوذ بک من وعثاء السفر و کابه المنقلب و سوء المنظر فی الاهل و المال و الولد...

سفره نان و کیف بدست و محمدساعد در آغوش، در خنکی صبح به‌مصداق کردار امیر المومنین(علیه‌السلام) که صدقه داده آخر شب ابتدای سفر می‌فرمود، سوار همان پژوی زرد قبراقمان می‌شوم؛ و بقیه نیز هم!

مثل بعضی سالهای قبل که گاهی ماشین -درست همین وقت بخصوص بطور حیرت‌آوری- ناز می‌کرد و باید دنبالش می‌دویدیم تا روشن شود، این‌بار، هل نمی‌خواهد! (شاید هم می‌خواستند همسایگان را نیازاریم و یا بیشتر متوسل باشیم؛ نمی‌دانم!)

معمولا نیم ساعت، سه ربعی وقت می‌خواهد تا به وداع کرج سوسوکنان و برف‌دیده پاکیزه و اتوبان نیمه‌بیدار، و پس از تلاوت سوره حمد –با صوت اخوی کوچک‌تر آقاراشد- و چاووشی پدر، توی تهران و اینطرف نیرو هوایی، زیر سقف مسجدی تمیز و غرق در چراغانی عیدغدیر روزهای قبل، نزدیک پیرمردانی که همین اول صبح، به‌شدت مشغول قرآن و نماز و قربون صدقه و ماچ و بوسه و خوشمزگی‌اند، دو رکعتی صبح بجا بیاوریم.

آب زنید راه را هین که به‌دیدار نگار می‌رویم!

که خدا گفته بر همه آیات که بر حبیب‌خدا ختم انبیاء صلوات!

سوار که می‌شویم مادر می‌فرمایند: «آرزو دارم پولی می‌بود تا مسجد یا مدرسه یا بیمارستانی می‌ساختم». که می‌گویم: شما الحمدلله آدم‌های مسجدی درست و تربیت کرده‌اید، چه غم؟!

پشت فرمان هستم و تا دلم بخواهد روی پدال گاز می‌فشارم و فعلا مچ‌مچ‌های کودکانه اخوی کوچک‌ترین –محمدساعد- را کسی به روی مبارک خودش نمی‌آورد. طفلک گرسنه است و «چه خوش گفت که درد دلم گفت!!»

از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به امیرالمومنین علیه‌السلام وصیت است که: «...یا علی! شخص تنها در سفر گمراهست و دو نفر دو گمراه‌اند و سه‌کس مسافرانند» و چه بهتر از این‌که همراهانم به‌تعبیر امام‌رضاعلیه‌السلام: نه دوست نادان‌اند و نه دشمن دانا، بلکه دوست دانای پرهیزگار. و الله هو خیر الرفیق.

امام‌صادق(ع) نیز فرمودند:«هرکس سوره عبس‌را در کاغذ بنویسد و همراه خود ببرد، در سفر به‌غیر نیکی نبیند و از مفاسد محفوظ باشد» و البته 2شنبه‌و 4شنبه‌و جمعه قبل‌ازظهر، بدون‌صدقه سفر نرود(حلیه‌المتقین).

سردرگمی و شلوغی قبل از روشنی صبح میدان افسریه که بالاخره بخیر می‌گذرد، اول جاده آمده‌ایم. جاده تقریبا خلوت است اما براستی به کجا می‌رویم؟!

اللهم اهدنا فیمن هدیت و قنا شرا ما قضیت انک تقضی و لایقضی علیک.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.