کتاب حماسه کاوه نوشته حمیدرضا صدوقی، خاطراتی درباره زندگی سردار شهید محمود کاوه‌ و خصوصیات اخلاقی ایشان است. در این نوشتار خاطراتی از شجاعت‌ها و دلاوری‌های این شهید بزرگوار نیز وجود دارد.

تحولات اجتماعی و انقلاب‌ها، دو جنبه دارند: «درون» و «بیرون». آنچه مورد توجه عموم قرار می‌گیرد، تحولات بیرونی است. انتقال‌ها، جابه‌جایی حکومت‌ها، نهادها و تغییر راهبردها، اهداف و شیوه‌ها، همه در ظاهر و بیرون اتفاق می‌افتند.

درونیات همان گونه که از نامش پیداست، پوشیده می‌مانند. حال آن که زیر بنا و منشا همه انقلاب‌ها، مسائل درونی است. تغییر راهبرد‌ها، اهداف و نهادهای اجتماعی و نهایتا حکومت‌ها، نتیجه تحولات درونی در افکار و افراد جامعه است. پژوهش‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناختی تایید می‌کنند که منشا همه تحول‌های بیرونی، تغییرها و انقلاب‌های درونی‌اند.

انقلاب شکوهمند اسلامی، از این قاعده مستثنی نیست و اینک در چهارمین دهه حیات طیبه این انقلاب و به‌ رغم وجود نهادها و مراکز فرهنگی و نشر فراوان و تالیف و چاپ آثار گران قدر و وزین در این حوزه، خلا ناشی از کم کاری کاملا مشهود است.

محمود کاوه، نوجوانی بود که وقتی شیپور جنگ نواخته شد، بدون لحظه‌ای درنگ راهی دیاری شد که بعدها از او انسانی ساخت متفاوت با آدم‌های دیگر. گرچه مانند بسیاری از هم‌ سن و سال‌های خود جوانی می‌کرد. جست و خیز داشت. فوتبال بازی می‌کرد. می‌خندید. گریه می‌کرد. عصبانی می‌شد. زندگی و همه مواهب دنیوی را دوست داشت. اما آنچه او را به میدان رزم و کانون خطر کشاند، چیزی است که سراسر تاریخ دفاع مقدس مشحون از آن است.

بسیاری در ذهن خود، او را چنان ترسیم می‌کردند که گویی تا آن زمان، مثل و مانندش را ندیده‌اند: بلند قد، با دستانی قوی و کشیده، هیکلی آن‌ چنانی و محاسنی بلند. حال آن که او نوجوانی بود که هنوز پشت لبش سبز نشده بود. قصه رزم او از روزی که پایش به جبهه‌ها باز شد تا آن زمان که از ارتفاعات 2519 به قرب الی‌ الله رفت، گاه آن‌ چنان باور ناپذیر می‌آید که به افسانه بیشتر شبیه است تا حقیقت. اما راهی که او با همه جوانی‌اش به دل نیروهایش باز کرده بود، حقیقتی است که شاید سخت بتوان باور کرد.

کاوه در مقابله با دشمنان، مظهر قدرت امامی بود که سال‌ها پیش گفته بود: «سربازان من در گهواره‌اند.» از همین‌ رو در صحنه نبردی که او حضور می‌یافت، دشمن میدان را خالی کرده و فرار می‌نمود و دوستان، روحیه و قوت قلبی مضاعف می‌یافتند. محمود با آن همه شور و شعف جوانی، وقتی آرام شد که از 25 سالگی‌اش، فقط چند ماه گذشته بود.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.