«همسفر با خورشید» چهارمین اثر از مجموعه داستان‌های «مریم ضمانتی‌یار» با موضوع مهدویت است. تکیه این نویسنده به اخبار و وقایع مذکور در متون و منابع کهن اسلامی و بازنویسی آنها با شیوه و قلمی نو و جذاب موجب شده تا این آثار مورد توجه مخاطبان، به ویژه جوانان باشد.
بخشی از داستان «آن بیست لیره» از این مجموعه را می‌خوانید:
»سربازان حکومتی... سربازان حکومتی «
از شنیدن نام سربازان حکومت، دل محمد فرو ریخت. عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. از بی‌رحمی آن‌ها زیاد شنیده بود. چهرهٔ ناخدا رنگ باخت. همهمه در بین مسافران افتاد. هر کس چیزی می‌گفت. ناخدا فریاد زد:
«آرام باشید مردم... آرام باشید...»
اما صدایش در هیاهوی وحشت‌زدهٔ مسافران گم شد. محمد بی‌اختیار از جا بلند شد. هر کس تلاش می‌کرد کاری بکند؛ اما در میان آب‌های «دجله» از دست عده‌ای مسافر بی‌پناه در برابر سربازان تفنگ به دوش حکومتی کاری ساخته نبود. عثمان، فرماندهٔ ناصبی سربازان، فرمان توقف کشتی را فریاد کرد:
«ناخدا! کشتی را نگهدار وگرنه شلیک می‌کنیم. کنار ساحل توقف کن. این یک دستور است.»
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.