«دختری که از چنگ داعش گریخت» اثر فریدا خلف، روایتی از درد و رنج و در عین حال امید و اراده برای زندگی است. روایت فریدا از اسارت در چنگ داعش تنها روایت وحشت از زندانی شدن نیست بلکه او در این کتاب، زندگی تحت سلطه حکومتی را توصیف می‌کند که خود را ایدئولوژی برتر می‌داند.
فریدا در خانواده‌ای نظامی متولد شده‌است و پدرش عضو گارد مرزی ارتش عراق است. او از کودکی کار با اسلحه و شیوه های دفاع را می‌آموزد اما هرگز تصور نمی‌کند که چه فاجعه‌ای در آینده انتظار او و خانواده‌اش را می‌کشد و تنها تصورش این است که اسلحه تنها شاید زمانی به کارش بیاید که دزدی بخواهد اموال باارزششان را ببرد.
آنها در روستایی به نام کوچو در شمال کوه سنجار، شمالی‌ترین نقطه عراق زندگی می‌کنند که 1700 نفر جمعیت دارد. روستایی آباد و طبیعتی زیبا. زندگی به آرامی جریان دارد تا این که فاجعه اتفاق می‌افتد:
می‌توانستم آتش موشک‌ها و انفجار را در مسیر آن روستا که در همسایگی ما قرار داشت ببینم. دو تا از خاله‌های من آنجا زندگی می‌کردند رادا و هدی، خواهران مادرم. هر دوی آن‌ها بچه‌های کوچک داشتند. مادر سعی کرد تلفنی با آن‌ها ارتباط برقرار کند اما شبکه‌ی تلفن مختل شده بود.
پدرم گفت: «ما با ماشین می‌ریم سیبا، باید بهشون کمک کنیم.» اما مادر به او اجازه نداد و با اعتراض گفت: «خیلی خطرناکه. آدمای داعش همه‌جا هستن. حداقل صبر کن تا خورشید دربیاد. نمی‌خوام اینجا با بچه‌ها تنها بمونم.»
او بازوانش را دور بدن مادرم حلقه کرد تا آرامش کند. تا صبح صبر کردیم. بعد از آن تلفن‌ها دوباره به کار افتاد و خاله‌ام تماس گرفت. آن‌ها توانسته بودند فرار کنند و با بچه‌های کوچک به تپه‌های اطراف پناه برده بودند. خاله هدی با گریه گفت: «اونا همه‌چی رو از بین بردن، هیچی دیگه باقی نمونده. اونا به همه شلیک کردن؛ مردا، زنا و بچه‌ها.»
هدی با هق‌هق گفت: «تمام خونواده‌م مردن.»
معرفی کتاب:
کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت اثر فریدا خلف، روایتی از درد و رنج و در عین‌حال امید و اراده برای زندگی است. ماجرای واقعی فریدا خلف دختر ایزدی که به دست داعش اسیر شده و چند ماه در اسارت داعش ماند تا بالاخره توانست به همراه دوستانش از اردوگاه نظامی داعش فرار کنند.
کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت (The Girl Who Escaped ISIS) تنها روایت فریدا از اسارت در چنگ داعش در مورد وحشت زندانی شدن توسط جنگجویان داعش نیست. او زندگی تحت سلطه‌ی حکومتی را توصیف می‌کند که خود را "نژاد برتر" می‌داند. این کتاب تصویری از دنیایی که حکومت داعش برای مردم عراق و سوریه درست کرده‌ است را نمایش می‌دهد.
فریدا خلف (Farida Khalaf) در این کتاب به بیان داستان غم‌انگیز خود در زمان اسارت و بردگی در دست عناصر بی‌رحم داعش پرداخته است. او پس از اینکه به شدت مورد تجاوز قرار گرفته، چندین ماه از سوی عناصر داعش خرید و فروش می‌شد تا اینکه توانست با چند دختر دیگر از چنگال داعشی‌ها فرار کند و خود را به اردوگاه پناهندگان برساند.
در بخشی از کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت می‌خوانیم:
فاجعه روز پانزدهم ماه آگوست 2014 اتفاق افتاد. تا زمانی که زنده هستم هرگز نمی‌توانم آن روز را فراموش کنم. مثل همه‌ی روزهای دیگر ماه آگوست شروع شد؛ با طلوع آفتاب زیبا، خانواده‌ام به افتخار پافشاری روی ایمان و عقیده خودشان روی پشت بام در حال عبادت بودند. کمی بعد از آن، آن‌ها را دیدم؛ سیزده ماشین که به سمت روستای ما می‌آمدند. آن وانت‌های زهوار در رفته اعراب نبودند، بلکه ماشین‌های جدید با تجهیزات نظامی پیشرفته بودند. ماشین‌ها پر از نیروهای داعش با لباس‌های سیاه بودند. از وحشت فریاد زدم. این ترس به کل خانه انتقال یافت و پدرم هم متوجه شد. داد زدم: «دارن می‌آن. اونا دارن می‌آن.» گریه می‌کردم و می‌گفتم: «دارن می‌آن مارو بکشن.» مادر و برادرانم هم کمی بعد همراه من با وحشت شروع کردند به گریه کردن. مادرم پرسید: «واقعا؟ اونا رو دیدی؟» ‎- آره اونا از سمت موصل دارن میان. عین اونایی‌ان که تو تلویزیون دیدیم.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.