شاید در این شهر شلوغ و بی در و پیکر یکی از کسانی باشم که هر روز صبح قبل از ساعت هفت در امتداد بلوار کشاورز و از کنار پارک لاله می گذرد. این جدا از رفت و آمد های طی روز است که گاهی ناگزیر می شوم دو یا سه با از همین مسیر بگذرم. یعنی حداقل در تمام طول سال روزی یک مرتبه شاهد اینهمه آمد و شد و اینهمه درخت در بهار و تابستان و پائیز بوده ام. اما گر بپرسی چند مرتبه مجال پیاده شدن از ماشین و رفتن به پارک رها شدن روی یکی از صندلیها را داشته ام در جوابت خواهم گفت که طی ده سال از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کرد. تا همین اواخر که اتفاقی کوچک موجب شد...

توضیح:
نوشتار حاضر شامل پاسخ به پرسش هایی است که برای حمید - شخصیت اصلی داستان - درباره ی مسائل فرهنگی، فلاسفه ی غرب، جریان روشن فکری، اصطلاحاتی نظیر پلورالیزام و مدرنیسم، جریان غرب زدگی در ایران و جایگاه تفکر و فرهنگ و تمدن پیش می آید. حمید با دست یابی به پاسخ این پرسش ها گویی تولدی دوباره می یابد.


بخشی از مقدمه‌ی کتاب :
«تولد دوباره حمید» را با همه ی کاستی ها و نواقصش، به نام خدا، برای همه جوانان خوب این سرزمین بزرگ نوشته ام، که امیدوارم با قلب صافی که دارند بر من ببخشند. جوانانی که همیشه مرا مرهون محبتهای خود ساخته اند.
در این اثر سعی در تدارک پاسخهایی ساده و صمیمی برای سوالهای آنها داشته ام، اگر چه در کتاب روی سخنم با گوش شنوایی است که در شخصیت داستانی «حمید» ظاهر شده است.
و چه فرقی می کند، حمید، مریم، علی یا محمد، اینها جملگی فرشته هایی هستند که گذر زمان بالهایشان را کوتاه و کوتاه تر می کند. اگر چه من برای انها طالب بالهای بزرگی هستم که بتواند آنها را تا دوردست آسمان، تا پیش خدا بالا ببرد و مطمئن هستم، «معرفت» همان بال ناپیدایی است که قدرتش برای بالا بردن آن عزیزان کمتر از بال آرزوهایم نیست.

مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.