معرفی کوتاه
... راه می رفتند و ذکر می گفتند، فارغ از هیاهو ی دنیاپرستانه و دور از ریا و تجمل می اندیشیدند و را ه می رفتند، سر ب ه زیر و آرام، مانند کسی که به محاسبه ی نفس خویش پرداخته است. کاروانیان متواضعانه راه می رفتند و هر لحظه شادابتر از پیش، خود را در معرض بارش رحمت آسمان قرار می دادند. باران معنویت بر صفحه جان آنها می نشست و روحشان را پر نشاط می کرد.گاهی که به روستا یا شهری می رسیدند مردم به استقبالشان می شتافتند و آنها را از صمیم دل می ستودند، گویا که به گمشده خویش رسیده اند.جلودار کاروان، مردی بود که از عم ق تاریخ آمده بود . بر دوش، کوله بار تجربه های نسلها را داشت و در سینه رازهای چگونه زیستن را. هم زاهد بود و هم مجاهد . هم در جمع بود و هم تنها . هم عارف بود و هم سیاستمدار. او با این کارش فرهنگ دعای عرفه را از مرز خسرو ی به همه جای میهن گستراند و هر سال با جمعیتی که بر تعدادش افزوده می شد ای ن راه را پیمود؛ از تنگ هی مرصاد تا مرز خسروی. مرز خسروی نزدیکترین مکان به کربلاست و دعای عرفه در کربلا یعنی فرهنگ عبادت را با فرهنگ شهادت آمیختن .این کتاب ماجرای یکی از آ ن سفرهاست . سفری که خواننده را از حال و هوای کاروان، گاه ی به حماسه آفرینی های جبهه و گاه به شکنجه گاه های عراق می برد. سفری که معنویت و مقاومت را می آموزد و سرگذشت مردانی گمنام را بیان می کند.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.