معرفی کوتاه:کتاب حاضر، مشتمل بر دو داستان کوتاه با عنوان‌های «پرده جهنم» و «تارعنکبوت» است. داستان‌های این نویسنده از عناصر خیالی و زیبایی ادوار قرون میانه ژاپن بهره می‌برد. داستان‌های این مجموعه شامل شاهکار ادبی «آکوتاگاو» به نام «پرده جهنم» و مربوط به همین دوران میانه است و داستان دیگر نیز جنبه تمثیلی دارد و پیرامون فرصتی است که یک گناهکار برای فرار از جهنم می‌یابد. «پرده جهنم» داستان نقاشی درباری و متکبری است به روایت یکی از خادمان قصر، پادشاه شیفته دختر این نقاش چیره‌دست است اما دختر می‌خواهد عفت خود را حفظ نماید. سرانجام روزی پادشاه از نقاش می‌خواهد پرده‌ای از جهنم را برایش بکشد و او که مایل است هر آنچه تصویر می‌کند، مطابق واقعیت باشد، از پادشاه می‌خواهد کالسکه‌ای همراه با زنی زیبا در حال سوختن برایش فراهم کند تا او بتواند از آن ایده بگیرد. پادشاه دختری را در کالسکه نشانده و قربانی طراحی این پرده می‌نماید.

درباره کتاب
اکوتاگاوا یکی از برجسته ترین چهره های ادبی ژاپن است. داستان های او از عناصر خیالی و زیبای ادوار قرون میانه ژاپن بهره می برد. دو داستان این مجموعه شامل شاهکار ادبی آکوتاگاوا به نام پرده جهنم و مربوط به همین دوران میانه است و داستان دیگر نیز جنبه تمثیلی دارد و پیرامون فرصتی است که یک گناهکار برای فرار از جهنم می یابد.

توضیحات
«پرده جهنم» نوشته رینوسوکه آکوتاگاوا(1927-1892)، نویسنده ژاپنی است.
این کتاب دربردارنده دو داستان کوتاه به نام‌های «پرده جهنم» و «تار عنکبوت» است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
«کانداتا در اعماق جهنم به همراه سایر گناهکاران بارها و بارها در تالاب خون فرو رفته و غرق می‌شد. تا هرجا که چشم کانداتا کار می‌کرد تاریکی مطلق بود و تنها نور ضعیفی که گهگاه ظلمت را می‌شکافت، انعکاس سوزنی بر روی کوهستان وحشتناک سوزن‌ها بود که رفتن به آنجا سرنوشت بدتری را برایش رقم می‌زد. همه جا را سکوت سنگینی فرا گرفته بود و تنها صدای ضعیفی که گاه این سکوت را می‌شکست، فریادهای خفه یک دوزخی بود. همان طور که می‌توانید تصور کنید، کسانی که به این نقطه از جهنم افتاده‌اند چنان در هفت طبقه دیگر جهنم شکنجه شده و عذاب کشیده‌اند که دیگر توانی برای فریاد زدن ندارند.
سارق بزرگ کانداتا صرفا همچون وزغی در حال مرگ سر از تالاب خون بیرون می‌آورد و بار دیگر در آن فرو می‌رفت.
و بچه‌ها، فکر می‌کنید بعدش چه اتفاقی افتاد؟ بله، هنگامی که سرش را از تالاب بیرون آورد به صورت اتفاقی سرش را به سوی آسمان بالای تالاب دوخت و تار عنکبوت نقره‌ای درخشان را دید، تار ظریف و بسیار نازکی که مخفیانه از آن بهشت بالای بالا به درون این ظلمت برای او پائین فرستاده شده بود. کانداتا از فرط خوشحالی دست‌هایش را برهم کوبید.
اگر فقط می‌توانست این رشته را گرفته و از آن بالا برود، آن گاه احتمال داشت که از این جهنم بگریزد. و چه بسا که حتی وارد بهشت بشود. آن گاه دیگر هرگز از کوه سوزن به پائین غلتانده و یا به درون تالاب خون افکنده نمی‌شد.»
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.