اطلب ابر سومین رمان دیوید استفان میچل نویسنده انگلیسی است که در سال 2004 منتشر شد و همان سال در فهرست نهایی نامزدهای جایزه بوکر قرار گرفت. میچل که پیش از این هم در رمان هایش به سراغ گونه های مختلف ادبی رفته بود در این رمان تودردو روایت خود را از قرن نوزدهم شروع می کند و تا آینده ای پسا آخرالزمانی پیش می برد.

رمان از شش داستان تودرتو، اما مستقل تشکیل شده که از نظر تاریخی در شش مقطع زمانی مختلف روایت می‌شود و هر کدام لحن و سبک خاص خود را دارند. می‌شود هر داستان را به طور مستقل خواند، اما چیزی که کتاب را به اثری متفاوت بدل می‌کند ارتباط درونی این شش داستان است که در قرن‌های مختلفی رخ می‌دهند و هرچند شخصیت‌ها با هم تفاوت دارند، اما انگار همگی شبیه هم هستند.

داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"پنجشنبه، 7 نوامبر -
آن سوی دهکده‌ی سرخپوستان، در ساحلی متروک، به رد پاهای جدیدی برخوردم. از میان جلبک‌ها و نارگیل‌های دریایی گندیده و بامبوها، ردپاها مرا به صاحب خود رساندند. ذ مردی سفید پوست، با پاچه‌ها و آستین‌های تا خورده، ریشی مرتب و یک کلاه خز فوق‌العاده بزرگ. با چنان دقت و جدیتی با یک قاشق چای‌خوری مشغول کندن و الک کردن ماسه‌ی خاکستری بود که تا وقتی از فاصله‌ی ده یاردی به او سلام کردم متوجه حضورم نشد. این گونه بود که با جناب دکتر هنری گوس، جراحی از نجبای لندن آشنا شدم. ملیت او برای‌ام تعجب‌آور نبود. چرا که هیچ آشیانه‌ی متروک یا جزیره‌ای دورافتاده‌ای نیست که پای یک انگلیسی به آن نرسیده باشد، حتی نقاطی که روی هیچ نقشه‌ای قابل مشاهده نباشند ..."
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.