معرفی کوتاه:این داستان ، ماجرای عشق یک پزشک از خانواده اشرافی به دختر یک ماجراجو در آمریکای جنوبی است. این دو در پایان عشق نافرجامشان هر یک با شخص دیگری ازدواج می‌کنند؛ تا این که هر دو در سنین پیری در فواصلی نزدیک بیوه می‌شوند و دکتر که عشق سوزان آن دختر را کماکان در سینه نهفته دارد، در شب اول وفات شوهر زن عشق خود را ابراز می‌دارد؛ اما ابتدا با بی‌مهری مواجه می‌شود و سرانجام در رودخانه‌ای در قاره آمریکای جنوبی و در کشتی‌ای عشق آن‌ها به نتیجه می‌رسد و....
درباره کتاب

«عشق در زمان وبا» شاهکاری دیگر از نویسنده معاصر و چهره تابناک ادبیات آمریکای لاتین گابریل گارسیا مارکز است. رمانی جذاب و تامل‌برانگیز که با ترجمه بهمن فرزانه از زبان ایتالیایی راز جاودانگی آثار نویسنده را چون ترجمه جاودان او از «صد سال تنهایی» بار دیگر هویدا می‌کند. از دیگر آثار این نویسنده می‌توان به «گزارش یک قتل»، «پاییز پدرسالار»، «ساعت شوم» و... اشاره کرد. گارسیا مارکز در سال 1982 برنده جایزه نوبل شد. بهمن فرزانه مترجم این کتاب سال‌هاست که در ایتالیا سکونت دارد. وی «عشق در زمان وبا» را از شاهکارهای گابریل گارسیا مارکز می‌داند و می‌گوید: «من این کتاب را خیلی دوست دارم. چرا که از آثار ماندگار این نویسنده است.» فرزانه این کتاب را از زبان ایتالیایی به فارسی برگردانده است و در این کار، ترجمه فارسی را با متن اسپانیایی و انگلیسی تطبیق داده است. دیگر آثار ترجمه شده بهمن فرزانه عبارتند از: «دفترچه ممنوع، درخت تلخ، هیچ یک از آنها باز نمی‌گردند، عذاب وجدان، عروسک فرنگی»از آلبا دسس پدس و «حریق در باغ زیتون، خاکستر، راز مرد گوشه‌گیر» از گراتزیا دلددا و ترجمه کتاب های تنی چند از دیگر نویسندگان ایتالیایی
« انسان‌ها یک بار، آن هم در روزی که مادرانشان آن‌ها را به دنیا می‌آورند، زاده نمی‌شوند؛ بلکه زندگی مجبورشان می‌کند تا بارها و بارها خودشان را از نو بزایند.»

«عشق سال‌های وبا» نوشته گابریل گارسیا مارکز(2014-1927) نویسنده کلمبیایی برنده نوبل ادبیات است. این رمان از برترین آثار مارکز به شمار می‌رود.

داستان حکایت دو جوانی است که دلداده یکدیگرند و دور از چشمان دیگران با نامه‌نگاری با یکدیگر در ارتباطند. مشکل اما زمانی به وجود می‌آید که پدر فرمینا از ماجرا بو می‌برد و برای محافظت از دخترش خانواده‌اش را به شهری دیگر منتقل می‌کند. ارتباط فرمینا و فاورنتینو از طریق تلگرام هنوز برقرار است اما باگذشت زمان فرمینا ادامه دادن به این رابطه را دور از عقل می‌داند. همان زمان است که دکتر اوربینو، متخصص بیماری وبا از راه می‌رسد....

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

فلورنتینو آریزا با لحنی آرام صحبت می‌کرد؛ اما سعی می‌کرد تا آن‌جا که در توان دارد، قاطعیت کلام خود را نیز نگه بدارد. چنین گفت:

هر طور که میل شماست. ولی من تا ندانم که نظر خود او چیست، نمی‌توانم تصمیمی بگیرم. وگرنه به او خیانت کرده‌ام.

لورنزو دازا به پشتی صندلی خود لم داد و نگاهش را به طرف بیرون چرخاند. او هم صدایش را پایین آورد و گفت:

مجبورم نکن تا تو را با گلوله‌ای از پا دربیاورم!

فلورنتینو آریزا احساس کرد که آشوبی‌از کف و یخ، روده‌هایش را پر می‌کند. اما سخن گفتنش دچار لرزش نشد؛ چرا که احساس کرد در پرتو روح‌القدس دارد منور می‌شود. در حالی که دست خود را به روی سینه‌اش گذاشته بود، گفت:

خیلی خوب، مرا با تیر بزن، هیچ چیز باشکوه‌تر از مردن در راه عشق نیست.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.