معرفی کوتاه: ""بهشت" نیز مانند دیگر داستان‌های سیاه پوستان داستانی از تبعیض نژادی است. اما این بار خشونت ناشی از این امر از سوی سیاهان اعمال می‌شود. بردگان پیشین به گوشه‌ای پناه برده و برای خود دهکده‌ای ساخته‌اند. دهکده‌ای با قوانین و آرمان‌ها و افسانه‌های خویش. یکی از قوانین آن‌ها این است که پای هیچ سفید پوستی نباید به آن جا برسد. درست همانند قانون "ورود سیاهان ممنوع" در شهرهایی که سفید پوستان در آن ساکن هستند. در چند مایلی دهکده صومعه‌ای وجود دارد که زنی سفید پوست به همراه مادرش در آن جا زندگی می‌کنند. صومعه‌ای که پذیرای تمام افراد راه گم کرده و به پایان خط رسیده است. چند زن دیگر از نقاط دور و نزدیک با سرگذشت‌های متفاوت پا به آن جا می‌گذارند. همه رانده شده و وامانده. هر کدام برای ساعتی می‌آیند، اما برای همیشه می‌مانند. زنان دهکده آنان را برای جشن فرا می‌خوانند. شادی و پایکوبی آن‌ها و بی‌خیالی‌شان جوانان دهکده را به حیرت می‌اندازد. مردان خشمگین می‌شوند. آن‌ها که وجود این زنان را مضر و خطرناک می‌بینند شبانه تصمیم می‌گیرند با بک حمله به زندگی آنان پایان دهند. یکی از افراد دهکده به طور اتفاقی حرف‌هایشان را می‌شنود و تصمیم می‌گیرد به اتفاق کشیش جوان دهکده، آن‌ها را از این کار باز دارند. اما زمانی به آن جا می‌رسند که زنان در خون خود می‌غلتند و ماجرا به پایان رسیده است. فردای آن روز، وقتی که ماشین حمل اجساد برای بردن جسدها به آن جا می‌رسد، همه جسدها ناپدید شده است و... آن‌ها در بهشت خوشحال و شاد یک دیگر را ملاقات می‌کنند"
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.